کد مطلب:163187 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

فائزین و خائضین
شب دهم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائك

الا اصحاب الیمین فی جنات یتسائلون عن المجرمین ما سلككم فی سقر.قالوا لم نك من المصلین... و كنا نخوض مع الخائضین [1] .

الهیكم التكاثر...

امشب شب عاشورا است.از همین چشم های سنگی ماه می توانی هزار راز بخوانی.این خیمه های مبهوت است و آن سراپرده های پر از غوغا.این زمزمه ی سرفرازان وفادار است و آن هم عربده ی از دست رفتگان گرفتار... این طرف بلاء است و عشقی و قرب و صوال، و آن طرف فتنه است و خوض و فرورفتن و بازی و تكاثر است و لهو و فراموشی...

ما باید داستان خودمان را در گروه مفتون ها و فتنه بازها دنبال كنیم و در آن ها بازی و خوض و تكاثر و نمایش و غفلت و فراموشی مسؤولیت خودمان را ببینیم.

امشب می خواهم از فتنه ها، از فائزین و خائضین از سربر آورده ها و از فرورفته ها، از روییدن و بالیدن و از خشك شدن و سوختن، از بازی و سرگرمی و


فراموشی از جد و اجتهاد و مسؤولیت و اشتغال و حضور و دیدار دنیاهای دور و آتش های پنهان، بگویم و از سوره ی تكاثر و از خودمان كه مخاطب این سوره هستیم، حرف بزنم.از خودمان كه نعمت ها را برای نمایش نگه می داریم و در اختیار ولی نمی گذاریم، در حالی كه می توانستیم جلوتر از زهیر بیاییم و پیش از مطالبه ی امام و خواستن او، خودما را بر او عرضه كنیم و حتی با محبوب ها و عزیزانمان به اردوی حسین علیه السلام كوچ كنیم.مگر نه این كه ما در راه دنیا و بت ها سبقت می گیریم و به پیشواز می رویم.

در سوره ی مدثر می خوانیم، «كل نفس بما كسبت رهینة، الا اصحاب الیمین». [2] آدمی كه از نعمت ها مصرف كرده و از آن حاصلی به دست آورده، در گرو كسب و درآمدهای خود است، كه هرگونه تصرف در امكانات بیرون و در نیروهای خود، انسان را وام دار و بدهكار می سازد و گرو می گیرد... كه همه جز اصحاب یمین و یا سابقین و سبقت گرفتگان مسؤول هستند و گروگان هستند.این دو دسته از نعمت ها، دنیایی دیگر ساخته اند و با دنیا آخرت را خریده اند و خود را آزاد كرده اند.«الناس فی الدنیا رجلان: رجل باع فیها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها...». [3] آدم ها در دنیا دو دسته هستند، یكی خود را فروخته و زنجیری و گرفتار كرده است و دیگری خود را خریده و آزاد ساخته است.

اگر در این دنیا راكد بمانی و كاری نكنی در واقع خودت را بد مصرف كرده ای


و این كسب، گروگان دارد و اگر اقدام كنی و فعالیت كنی و در نعمت ها تصرف كنی، باز هم وام دار هستی كه هم نیروی خودت و هم نعمت ها و امكانات را باید جوابگو باشی، «... كل نفس بما كسبت رهینه».پس كوشش های تو، تو را به گروگان می دهد مگر این كه با آن چه كه به دست آورده ای بتوانی خودت را آزاد كنی و از اسارت بیرون بیاوری و مقتصد یا سابق بشوی، كه در آیه ی 32 سوره ی فاطر آمده: «ثم اورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبیر» و در سوره ی واقعه آمده: «و كنتم ازواجا ثلاثة... فاصحاب المیمنة... و اصحاب المشئمة... و السابقون» [4] .

اصحاب یمین از مجرم ها می پرسند: «ما سلككم فی سقر» [5] چه چیز شما را به آتش كشید و سلوك شما را جهنمی كرد... و جواب می شنوند كه جدایی از نماز و جدایی از احسان و خوض و فرورفتن و تكذیب روز دیگر و روز پاداش، ما را گرفتار كرد و از نصرت خدا هم محروم ساخت كه او به رسولش دستور می دهد؛ «ذرهم فی خوضهم» رهایشان كن این ها فرورفته اند و نمی خواهند سر بر دارند و آن چه آن ها را به فرورفتن كشیده همان خصلت بازیگیری آن هاست؛ «یلعبون». [6] .

آدمی كه بازیچه یا بازیگر یا تماشاچی می شود و از میدان جدیت و مسئولیت بیرون می آید ناچار به هر چه روی بیاورد در آن فرومی رود و از آن ملعبه می سازد حتی اگر به قرآن و نماز روی بیاورد با قرآن بازی می كند و با خدا و دین خدا بازی


می كند.در واقع از بازیگری دست نمی كشد، فقط بازیچه هایش را عوض می كند.

در برابر خائضین، فائز و سر بر آورده از مرداب است كه از دنیا بزرگ تر شده و تمام كارهای دنیایی او و تمامی كارهای طبیعی و عادی او بار و معنای دیگری یافته است كه در طرحی دیگر به كار رفته است و با جهتی دیگر همراه شده است.این ها اگر چه به نعمت ها مشغول هستند ولی شهد و حاصل آن را برمی دارند و به منزل خود بازمی گردند؛ «نعم العبد انه اواب». [7] سلیمان با تمامی نعمت هایی كه كسی به آن سطح نرسیده همراه است، از خدا خواسته؛ «هب لی ملكا لا ینبغی لاحد من بعدی»؛ [8] به من ملك و امكانی عنایت كن كه پس از من هیچ كس سزاوار آن نباشد... سلیمان با این همه امكان، آنجا كه خداوند كارنامه اش را مهر می كند، می گوید: «نعم العبد...» خوب بنده ای بود، «انه اواب»؛ او بازگشت داشت.می گویند اواب لقب زنبور عسل است كه می رود و بازمی گردد و از نعمت ها حاصل برمی دارد.اگر در نعمت ها فرو می رفتند و از آن حاصلی نمی آوردند... از گرو بیرون نمی آمدند و از اسارت نجات نمی یافتند.

آدمی به خاطر بازی و لعب، خائض می شود و بازگشت و رویش را فراموش می كند.آدمی با لعب و بازی به تكاثر و جمع آوری و نمایش نعمت ها می پردازد تا آن جا كه افتخارش در صدای سگ و پشم گربه و قرآن خواندن بچه و گل زدن از چند متری و... می ماند.آدمی با تكاثر و زیاده طلبی و جمع آوری نعمت ها و نمایش آن ها از مقصد، از راه، از رفتن، جدا می شود و این همه را فراموش می كند


كه می فرماید: «الهیكم التكاثر».تكاثر شما را به لهو و سرگرمی می كشاند و به فراموشی كشید.لعب بازی است ولی لهو سرگرمی است و بازی، با اندام است ولی لهو با دل و ذهن و حضور و شهود توست.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ی 221 در توضیح همین سوره می گوید، تا آن جا كه این تكاثر و زیاده طلبی و نمایش شكل می گیرد و تا آنجا این فراموشی گسترده می شود كه حتی با مرده ها و از دست رفته ها به افتخارات خویش روی می آورد و جمعیت و عده ی خود را به رخ می كشد و حتی به دیدار و زیارت قبرها می آید.قبر و مرگ و جدایی كه باید شور رفتن و كوچیدن را ساز كند، برای این ها كه بازی و سرگرمی تمام وجود آن ها را گرفته و زیاده طلبی آن ها را در خود فرو برده، می شود اسباب بازی و سرگرمی و وسیله ی نمایش و افتخارات.

می گوید تكاثر شما را مشغول كرد تا آن جا كه به دیدار قبرها و شمارش مرده ها رفتید.نه این كه تكاثر شما را مشغول كرد تا این كه خودتان به قبر و مرگ خود رسیدید... از مرگ به زیارت قبرها تعبیر نمی شود... آن هم توضیح امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه است.

آن گاه از این سرگرمی بازمی دارد و سه مرتبه ردع و بازداشت دارد؛ «كلا، ثم كلا».در این سه مرحله می توان غفلت از مقصد و از راه و از رفتن را در نظر گرفت و به دو مرتبه ی علم و شهود توجه داشت: علم الیقین و عین الیقین، كه این دو مرتبه به زودی حاصل می شود گرچه تا به حال نشده باشد،«سوف تعلمون».

و اثر این علم و آگاهی حتی در حد علم الیقین، شهود جهنم و آتشی است كه


از عمل و حالت ما سر برمی دارد و با دست ما ساخته می شود؛ «لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم». [9] .

یقین هم بر شهود اثر می گذارد و هم مصیبت های دنیا و بلاء آن را سبك می سازد كه در مناجات خمسة عشر می خوانیم: «و اسئلك من الیقین ما تهون علی مصیبات الدنیا و تجلو به عن بصیرتی غشوات العمی» از تو می خواهم یقینی كه رنج های دنیا را بر من سبك كند و پرده ی كدری را از بصیرت و بینش من كنار بزند تا بتوانم با دنیاهای دیگر رابطه داشته باشم و ادامه ی كارها و حاصل حالت های خودم را ببینم كه پس از این دیدار مسؤولیت از نعمت ها و امكانات، جلوه و نمایش آن را كنار می زند و انسان را از تكاثر و زیاده طلبی و جمع آوری نعمت ها، به كوثر و بهره برداری از آن می رساند.چون می یابد كه نعمت ها ملاك ارزش و افتخار نیست و چون به اختیار ما نبوده، افتخار ما نخواهد بود.

و اساس مسؤولیت انسان بر همین توانایی استوار است نه بر آگاهی چون از تو می پرسند كه چرا آگاه نشده ای در حالی كه می توانستی و چرا اقدام نكردی با آن كه امكانش را داشتی.چون در امكانات تو دیگران سهم داشته اند و در منافع و سود دست های تو هم شریك بوده اند.

با این توجه به نعمت و با این درك از مسؤولیت، دیگر نه افتخار و نمایش و تكاثر شكل می گیرد و نه انتظار مطالبه و بازخواست، كه تو باید بار خودت را به جایگاهش برسانی و نامه ی هر كس را به صاحبش بسپاری.با این توجه به


مسؤولیت است كه می خواهی آن چه از صاحب نعمت، در نزد تو مانده به مأمن و حصن منتقل كنی و از خطرات برهانی و از فتنه ی نعمت ها و فرورفتن در آن نجات بیابی و از بازی ها و ملعبه ها بر كنار بمانی كه دنیا راه است و تو باید سالك باشی و باید در این فرصت كم، گام های بلندی برداری و از تمام امكانات در طرح استفاده كنی، كه مانع ها زیاد هستند و بت ها بی شمار و بر فرض كه از نفس و شیطان و دنیا و حرف های مردم بگذری و به توحید و حكم خدا برسی و با ذكر و رویش همراه بشوی، باز هم خطر در كمین است و خوض و فرورفتن در حالت ها و عمل های شیرین و اشك های گرم، می تواند دام راه باشد و تو را از رفتن بازدارد و به خود مشغول سازد، كه در اذان پس از چهار تكبیر بر بت های بزرگ، نوبت تكبیر بر این دام های ابلیس می رسد. [10] .

نكته ای كه باید توجه داشت همین است كه خوض و فرورفتن حتی همراه یقین هم اتفاق می افتد كه در سوره ی مدثر، مجرمین می گویند و در آن آیه ی «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»، [11] شاهد هستیم.و با داستان رجم شیطانی كه به شهود رسیده بود و دیده بود آشناییم.

ذكر مستمر می تواند ما را از خوض و فرورفتن برهاند و همین است كه نماز نور چشم اولیاء است و همین است كه حسین علیه السلام یك شب فرصت می خواهد تا جام پر كند و دمادم بنوشد و همین است كه برای آن صحابی بیدار در ظهر عاشورا


دعا می كند كه خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.

خدایا ما را از كسانی قرار بده كه نعمت های دنیا آن ها را مفتون و سرگرم نساخت و از نصرت ولی و امام زمان جدا نكرد... كه پیشاپیش امام خویش ایستادند و در آخرین لحظه های زندگی از حجت خدا شهادت بر وفا و سرشاری و نصرت و جلوداری را به جان خریدند و از جهان پر كشیدند.

اللهم اجعلنا مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.

اللهم اجعلنا عندك وجیها بالحسین علیه السلام.

اللهم اجعلنا لك من الشاكرین.



[1] مدثر، 37 تا 48.

[2] مدثر، 38 و 39.

[3] نهج البلاغه صبحي صالح، قصار الحكم، 133.

[4] واقعه، 7 - 10.

[5] مدثر، 42.

[6] انعام، 91.

[7] ص، 30.

[8] ص، 35.

[9] تكاثر، 5 و 6.

[10] ر.ك: صراط، از همين قلم، انتشارات هجرت.

[11] نمل، 14.